مقالات

  • مقالات
  • آیا جذب سرمایه تنها جمع‌آوری پول است؟
image

آیا جذب سرمایه تنها جمع‌آوری پول است؟

در دنیای سازمان‌های غیرانتفاعی، جذب سرمایه همواره به عنوان شریان حیاتی برای تداوم و تحقق مأموریت‌ها مطرح بوده است. اما آیا این شریان، تنها به انتقال خون منابع مالی محدود می‌شود یا نقشی فراتر از آن را ایفا می‌کند؟ گفتگوی اخیر من با یکی از همکاران حوزه جذب سرمایه از یک سازمان بزرگ و باسابقه، دریچه‌ای نو به این سوال گشود. او با بیان نگرانی‌هایی در مورد جنبش جذب سرمایه جامعه محور (CCF)، دغدغه‌هایی را مطرح کرد که ذهن بسیاری از فعالان این حوزه را به خود مشغول ساخته است یا پیروی از اصول CCF منجر به کاهش درآمد و در نهایت، تعدیل نیرو خواهد شد؟

این سوال، جدالی دیرینه را به ذهن متبادر می‌سازد؛ جدالی بین روش‌های سنتی و امتحان پس داده جذب سرمایه و رویکردهای نوین و جامعه‌محور. مدافعان روش‌های سنتی با تکیه بر آمار و ارقام، بر کارآمدی این روش‌ها در جذب بودجه تأکید می‌کنند. در مقابل، طرفداران CCF با ارائه شواهدی مبنی بر موفقیت روش‌های همسو با این رویکرد، به دنبال اثبات کارآمدی آن هستند.

اما در پس این جدال، سوالی اساسی‌تر نهفته است، آیا هدف غایی جذب سرمایه، صرفاً جمع‌آوری پول است؟ آیا می‌توان موفقیت یک کمپین جذب سرمایه را تنها با معیار میزان بودجه جمع‌آوری‌شده سنجید؟ آیا زمان آن نرسیده است که باورهای بنیادی خود را در مورد ماهیت و اهداف جذب سرمایه بازنگری کنیم؟ این مقاله، تلاشی است برای پاسخ به این سوالات و بازتعریف نقش جذب سرمایه در راستای تحقق عدالت اجتماعی.

فراتر از یک تعریف ساده؛ آیا هدف فقط جمع‌آوری پول است؟

شاید در نگاه اول، هدف از جذب سرمایه بدیهی به نظر برسد جمع‌آوری منابع مالی. موفقیت یک کمپین جذب سرمایه اغلب با میزان بودجه جمع‌آوری‌شده سنجیده می‌شود و عملکرد متخصصان این حوزه نیز بر اساس توانایی آن‌ها در جذب سالانه سرمایه ارزیابی می‌گردد. مطمئناً، شاخص‌های دیگری مانند تعداد اهداکنندگان جدید یا حفظ اهداکنندگان فعلی نیز مطرح است، اما در نهایت، تمرکز اصلی بر روی میزان سرمایه جذب‌شده قرار دارد.

با این حال، آیا واقعاً جذب سرمایه صرفاً به معنای جمع‌آوری پول است؟ آیا می‌توان آن را با فعالیت‌های ساده‌ای مانند سبدبافی یا صابون‌سازی مقایسه کرد؟ آیا این دیدگاه، ابعاد دیگری از این فعالیت حیاتی را نادیده نمی‌گیرد؟ این پرسش‌ها، زمینه‌ساز بحثی عمیق‌تر در مورد فلسفه و اهداف جذب سرمایه هستند؛ بحثی که فراتر از اعداد و ارقام، به دنبال بازتعریف نقش این حوزه در دنیای سازمان‌های غیرانتفاعی است.

پیامدهای ناخواسته یک فلسفه مسلط؛ هزینه‌های پنهان تمرکز صرف بر جذب سرمایه

سال‌هاست که فلسفه‌ای خاص بر حوزه جذب سرمایه سایه افکنده است؛ فلسفه‌ای که در ذهن متخصصان و سایرین نهادینه شده و به باوری غالب تبدیل گشته است. این باور، اگرچه زمینه‌ساز انجام اقدامات خیرخواهانه بسیاری شده، اما در عین حال، آسیب‌های قابل توجهی را نیز به این بخش وارد ساخته است.

تمرکز صرف بر هدفِ جمع‌آوری سرمایه، ما را به تحمل رفتارهای ناپسند اهداکنندگان سوق داده است. ما ناگزیر به چشم‌پوشی از برخی مسائل اخلاقی شده‌ایم؛ از تطهیر فرارهای مالیاتی ثروتمندان گرفته تا وجدان‌شویی برای شرکت‌های بزرگ. همچنین، شاهد رواج روش‌هایی هستیم که اگرچه برای اهداکنندگان جذاب است، اما در بلندمدت، به کل بخش آسیب می‌زند. کم‌اهمیت جلوه دادن هزینه‌های عملیاتی، نمونه‌ای بارز از این روش‌هاست.

علاوه بر این، این فلسفه، نابرابری‌های موجود در جامعه را نیز بازتولید می‌کند. ما ناخواسته، افراد و مؤسسات ثروتمند را به این باور می‌رسانیم که چون از قدرت مالی برخوردارند، حق دارند در تعیین مسائل و اولویت‌های اجتماعی دخالت کنند. این امر، زمینه‌ساز شکل‌گیری و تقویت ساختارهای ناعادلانه در جامعه می‌شود.

فراتر از جمع‌آوری پول، احیای هدف غایی جذب سرمایه

مشکل عمیق‌تری که کمتر به آن پرداخته می‌شود، این است که تمرکز بیش از حد بر جمع‌آوری پول، به تدریج تخیل جمعی ما را تضعیف کرده و سبب فراموشی هدف اصلی بخش غیرانتفاعی شده است. زمانی را به تصور دنیایی ایده‌آل اختصاص دهیم؛ جهانی که تجسم آرزوهای ماست. در چنین دنیایی، جذب سرمایه چه شکلی به خود می‌گرفت؟ آیا اصولاً به وجود آن نیازی بود؟

بسیاری از فعالان این حوزه با انگیزه‌هایی والا، یعنی تحقق جامعه‌ای عادلانه و برابر، پا به این عرصه گذاشته‌اند. سازمان‌ها نیز با تدوین بیانیه‌های چشم‌انداز، این اهداف را ترسیم می‌کنند. اما در گذر زمان، این آرمان‌ها به فراموشی سپرده می‌شوند و جای خود را به دغدغه‌های کوتاه‌مدت و بقای سازمان می‌دهند. فراموش می‌کنیم که جذب سرمایه، همچون سایر فعالیت‌های این بخش، ابزاری است برای تحقق رویای بلندپروازانه جهانی بهتر.

جمع‌آوری سرمایه، اجرای برنامه‌ها، ارزیابی، تحقیق و عملیات، همگی ابزارهایی ارزشمند هستند، اما نباید هدف را با ابزار اشتباه گرفت. اگر ابزار را ارزشمندتر از هدفی بدانیم که با آن ساخته می‌شود، مسیر را گم کرده‌ایم. هدف نهایی، حفاظت از محیط زیست، پیشبرد حقوق مدنی و ریشه‌کن کردن فقر است، نه جلب رضایت اهداکنندگان، رشد سازمان یا حفظ مشاغل. شرطی‌سازی‌های مداوم، جذب سرمایه را از هدف اصلی‌اش جدا کرده است. برای تحقق مأموریت‌ها مطابق با ارزش‌ها و چشم‌اندازها، باید از این باور نادرست رها شویم که هدف غایی جذب سرمایه، صرفاً جمع‌آوری پول است.

آزمون واقعی موفقیت؛ فراتر از اعداد و ارقام، ارزش‌های بنیادین در عمل

دانشگاهی را تصور کنید که سالانه میلیون‌ها دلار جذب سرمایه می‌کند. در یک سال، این رقم به ۵۰۰ میلیون دلار می‌رسد، اما در سال بعد، با کاهش به ۴۰۰ میلیون دلار مواجه می‌شویم. با این حال، زمینه‌ای برای این کاهش وجود دارد. دانشگاه پس از یک ارزیابی صادقانه به این نتیجه می‌رسد که در عمل از ارزش‌های خود فاصله گرفته است. اساتید عمدتاً سفیدپوست هستند، پذیرش دانشجویان از طریق رشوه و روابط خانوادگی انجام می‌شود، دانشجویان رنگین‌پوست از برنامه‌های آموزشی ناراضی هستند و اهداکنندگان با وجود رفتارهای نژادپرستانه، همچنان مورد تکریم قرار می‌گیرند.

در سال دوم، دانشگاه تصمیم می‌گیرد بر برابری و عدالت تمرکز کند. جذب اساتید رنگین‌پوست، حمایت از دانشجویان رنگین‌پوست، برگزاری گفتگوهای عمومی در مورد نژادپرستی سیستماتیک و لغو پذیرش‌های مبتنی بر سابقه خانوادگی، از جمله اقدامات این دانشگاه است. اگرچه این تغییرات منجر به قطع کمک‌های مالی برخی از اهداکنندگان بزرگ می‌شود، اما رضایت دانشجویان و اساتید را به همراه دارد. حال، سوال اینجاست: کدام سال، در واقع، موفق‌تر بوده است؟

این مثال، به ما یادآوری می‌کند که موفقیت در جذب سرمایه را نباید صرفاً با اعداد و ارقام سنجید. ارزش‌های بنیادین، عدالت و برابری، باید معیارهای اصلی ارزیابی عملکرد سازمان‌ها باشند. در طول همه‌گیری، شاهد نمونه‌های بارزی بودیم که این اصل را به نمایش گذاشتند. سازمان‌های بزرگتر، از دریافت بودجه خودداری کردند تا سازمان‌های کوچکتر و مردمی بتوانند به فعالیت خود ادامه دهند. سازمان‌ها، اهداکنندگان را به گفتگوهای دشوار در مورد نژاد و ثروت دعوت کردند و در برابر رفتارهای نادرست آنها ایستادگی کردند. متخصصان جذب سرمایه، در مورد اخلاقی بودن پذیرش کمک‌های مالی اضافی، در حالی که سازمان‌های دیگر در آستانه تعطیلی بودند، به تأمل پرداختند. این اقدامات، نشان‌دهنده تغییر نگرشی است که در آن، ارزش‌ها بر سود مالی اولویت دارند.

دگرگونی در نقش جذب سرمایه؛ فراتر از اعداد، به سوی عاملیت تغییر

در بازگشت به گفتگوی اولیه با همکارم، سازمانی که در آن مشغول به کار است، با رشد قابل توجه و استخدام نیروهای جدید، در ظاهر مسیری موفقیت‌آمیز را طی می‌کند. اما سوال اینجاست: اگر روش‌های جذب سرمایه ما، خود زمینه‌ساز تداوم نابرابری‌ها و بی‌عدالتی‌هایی باشد که هدف اصلی سازمان مبارزه با آن‌هاست، این رشد و جمع‌آوری سرمایه چه ارزشی دارد؟

بدیهی است که مسائل این حوزه از پیچیدگی‌های خاص خود برخوردار است. اما برای ایجاد تغییرات بنیادین، باید باورهای رایج و پذیرفته‌شده را به چالش بکشیم. اینکه جذب سرمایه صرفاً به معنای جمع‌آوری پول است، دیدگاهی محدودکننده و فاقد تخیل است و حتی می‌تواند توهین‌آمیز به حرفه تخصصی فعالان توسعه تلقی شود.

بیایید از این باور رها شویم که وظیفه اصلی جذب سرمایه و متخصصان این حوزه، صرفاً جمع‌آوری حداکثری پول است تا دیگران در این بخش بتوانند به پیشبرد جهانی بهتر کمک کنند. زمان آن رسیده است که نقش گسترده‌تر و موثرتری را برای جذب سرمایه و فعالان آن تعریف کنیم. جذب سرمایه باید به عنوان ابزاری برای ایجاد تغییرات مثبت و کنشگرانی برای تحقق عدالت و برابری ایفای نقش کند.

نتیجه گیری

مقاله حاضر، تلاشی بود برای بازنگری در فلسفه حاکم بر جذب سرمایه و ارائه دیدگاهی نو در این زمینه. در این مقاله، استدلال شد که تمرکز صرف بر جمع‌آوری پول، علاوه بر ایجاد پیامدهای ناخواسته و بازتولید نابرابری‌ها، تخیل جمعی ما را تضعیف کرده و سبب فراموشی هدف غایی این حوزه شده است. با ارائه مثال‌هایی ملموس، نشان دادیم که موفقیت در جذب سرمایه را نباید صرفاً با اعداد و ارقام سنجید. ارزش‌های بنیادین، عدالت و برابری، باید معیارهای اصلی ارزیابی عملکرد سازمان‌ها باشند. در این راستا، از سازمان‌ها و متخصصان جذب سرمایه دعوت کردیم تا از باورهای محدودکننده رها شده و نقش گسترده‌تر و موثرتری را در راستای تحقق عدالت اجتماعی ایفا کنند. جذب سرمایه، ابزاری قدرتمند برای ایجاد تغییرات مثبت در جهان است. با بازتعریف این حوزه و تمرکز بر ارزش‌های بنیادین، می‌توانیم گامی بلند به سوی تحقق جهانی عادلانه‌تر و برابرتر برداریم.