افسانه سرمایه خطرپذیر: موفقیت بدون نیاز به تزریق اولیه
باور رایجی در میان بنیانگذاران وجود دارد که سرمایه خطرپذیر (VC) پیشدرآمدی برای موفقیت است. درست است که VC وجه مشترک بسیاری از موفقترین استارتاپهای فناوری است، اما به خصوص در مراحل اولیه، پیششرط لازم نیست. در دنیای پرهیاهوی استارتاپها، تصویر رایج موفقیت اغلب با داستانهایی از جذب سرمایههای کلان خطرپذیر و رشد انفجاری گره خورده است. اما آیا این تنها مسیر ممکن است؟ آیا برای رسیدن به قلههای موفقیت، الزاما باید از مسیر پرپیچوخم جذب VC عبور کرد؟
این مقاله به بررسی این افسانه رایج میپردازد و با ارائه شواهد و مثالهای واقعی، نشان میدهد که مسیرهای دیگری نیز برای رشد و شکوفایی استارتاپها وجود دارد. در این میان، تمرکز بر کارآفرینی کارآمد، خلاقیت در استفاده از منابع محدود و توجه به نیازهای واقعی مشتریان، میتواند کلید موفقیت باشد.
در ادامه، با بررسی داستانهای الهامبخش استارتاپهایی که بدون سرمایههای کلان توانستهاند به موفقیتهای چشمگیری دست یابند، به شما نشان خواهیم داد که چگونه میتوان با رویکردی متفاوت، افسانه سرمایه خطرپذیر را به چالش کشید و مسیر خود را به سوی موفقیت هموار کرد.
اثبات توانمندی با سرمایه اندک
کارآفرینان میتوانند با سرمایه کم یا حتی بدون سرمایه، بسیاری از موارد را به اثبات برسانند. سرمایه، بنیانگذاران دارای بودجه را نسبت به همتایان خود که با سرمایه شخصی شروع کردهاند، آگاهتر نمیکند. اگر کسی نتواند خلاقانه 1 دلار را به 10 دلار تبدیل کند، چرا باید انتظار داشته باشید که بتواند 1 میلیون دلار را به 10 میلیون دلار تبدیل کند؟ برای نشان دادن اینکه چگونه شرکتها میتوانند بدون دور سرمایه اولیه شروع به کار کنند، بیش از 50 نمونه از کسبوکارهایی را جمعآوری کردهایم که با چند هزار دلار یا حتی فقط با تلاش و پشتکار شروع به کار کردند و به نمونههایی از آنچه ما کارآفرینی کارآمد مینامیم، تبدیل شدند.
بسیاری از این شرکتها متعاقباً ارزشگذاریهای میلیاردی دلاری کسب کردهاند، برخی حتی میلیاردها دلار درآمد دارند، اما هیچکدام با چیزی بیشتر از آنچه دور سرمایه اولیه در نظر گرفته میشود، شروع نکردند. اکثر آنها سرمایه بسیار کمتری داشتند. درصد زیادی از این استارتاپها از VCها سرمایه جذب کردند، اما فقط پس از اینکه ثابت کردند موفقیت آنها با یا بدون انتقال وجه از یک سرمایهگذار حاصل میشود. حتی اکنون، بسیاری از آنها به طور گسترده شناخته شده نیستند - آنها تکشاخهای نامرئی صنعت فناوری هستند.
بنابراین قبل از اینکه برای برنامهریزی جلسات با سرمایهگذاران عجله کنید، این داستانها را بخوانید. آنها تعادلی در دیدگاه VC-محور که توسط بسیاری از بنیانگذاران وجود دارد، ایجاد میکنند و روشهای جایگزین برای فکر کردن در مورد تأمین مالی ارائه میدهند. دریافت سرمایه خطرپذیر باید یک انتخاب باشد، نه یک اجبار. این شرکتها قدرت رویکرد ضد فرهنگی به سرمایه را نشان میدهند.
چیزی را کشف کنید، بعد پول بخواهید
اول راهی پیدا کن، بعد پول بخواه. اگر میتوانی مشکل واقعی مشتریان را حل کنی و بابت آن پول دریافت کنی، برای شروع نیازی به سرمایه خطرپذیر نداری. در اینجا سه روش برای فکر کردن در مورد این موضوع آورده شده است:
اتوماسیون گردش کار
سادهترین راه برای ساختن یک محصول مفید، خودکارسازی بخشی از گردش کار روزانهتان است. این کار تضمین میکند که تقاضای اثباتشدهای برای محصولتان و یک منبع مالی از پیش موجود دارید.
- میلچیمپ (MailChimp): در سال 2000، بن چستنات، بنیانگذار و مدیرعامل، یک شرکت مشاوره طراحی را اداره میکرد و مشتریانی داشت که میخواستند خبرنامههای ایمیلی برایشان طراحی شود. مشکل این بود که او از طراحی آنها متنفر بود. بنابراین، برای جلوگیری از خستگی تیمش، تصمیم گرفت ابزاری بسازد که این فرآیند را ساده کند و بدین ترتیب، میلچیمپ، کسبوکاری 400 میلیون دلاری، متولد شد.
- لیندا (Lynda): در اواخر دهه 1990، لیندا وینمن طراحی وب تدریس میکرد، اما کتابهای فنی که به کلاسش معرفی میکرد، خستهکننده بودند، بنابراین شروع به تولید فیلمهای آموزشی برای دانشجویانش کرد. او دو دهه بعد را صرف ساختن یک کتابخانه محتوا و داراییهای فناوری کرد که مقیاس کافی برای ترغیب لینکدین به پرداخت 1.5 میلیارد دلار برای خرید شرکت را داشت.
- پلورالسایت (PluralSight): پلورالسایت مانند لیندا.کام، آموزش نرمافزار از راه دور ارائه میدهد. این شرکت نه سال اول خود را با سرمایه شخصی اداره کرد و اکنون 6000 دوره آموزشی در زمینههای مختلف از سیشارپ (C#) تا جاوااسکریپت (Javascript) ارائه میدهد و با ارزشگذاری میلیاردی دلاری، نامزد عرضه اولیه سهام (IPO) است.
آغاز با محصولی کارآمد و سودآور
در دنیای استارتاپها، بسیاری به دنبال ساخت محصولاتی هستند که با غولهای فناوری مانند اپل رقابت کنند. اما داستان موفقیت همیشه در رقابت با بزرگان خلاصه نمیشود. گاهی اوقات، فرصتهای طلایی در شکافهایی نهفتهاند که توسط دیگران نادیده گرفته شدهاند. نمونه بارز این موضوع، استارتاپهایی هستند که با ارائه محصولاتی ساده، اما کاربردی، توانستهاند به موفقیتهای چشمگیری دست یابند.
پر کردن خلأ بازار با محصولات خودساخته
این استارتاپهای نوآور، به جای تلاش برای بازآفرینی چرخ، بر رفع نیازهای خاص مشتریان تمرکز میکنند. آنها با ارائه محصولاتی که خلأهای موجود در بازار را پر میکنند، به سرعت جای خود را در میان مخاطبان پیدا میکنند.
آدافروت (AdaFruit)
لیمور فرید، بنیانگذار آدافروت، با درک نیاز علاقهمندان به الکترونیک خودساخته، کیتهای آموزشی DIY را با استفاده از قطعات موجود در بازار عرضه کرد. او با افزودن محتوای جذاب و آموزشی، مخاطبان بیشتری را جذب کرد و توانست یک تجارت الکترونیکی موفق را راهاندازی کند.
اسپارکفان (SparkFun):
ناتان سیدل، بنیانگذار اسپارکفان، با تمرکز بر ارائه قطعات الکترونیکی کمیاب و کیتهای آموزشی برای مهندسان و علاقهمندان به فناوریهای جدید، توانست یک جامعه مخاطب وفادار را ایجاد کند. او با ارائه محصولاتی که نیازهای خاص این گروه را برطرف میکرد، توانست یک تجارت الکترونیکی سودآور را راهاندازی کند.
این استارتاپها نشان میدهند که برای موفقیت، نیازی به رقابت با غولهای فناوری نیست. گاهی اوقات، با تمرکز بر نیازهای خاص مشتریان و ارائه محصولاتی کارآمد و مقرونبهصرفه، میتوان به موفقیتهای چشمگیری دست یافت.
کلید طلایی کسب و کار: حل مشکلات قدیمی با فناوریهای نوین
در دنیای کسب و کار، گاهی اوقات سادهترین ایدهها میتوانند منجر به موفقیتهای بزرگ شوند. فرض کنید یک مشکل قدیمی که سالهاست وجود دارد را با استفاده از یک فناوری جدید یا بهبود تجربه کاربری حل کنید. این ترکیب میتواند فرمول جادویی برای ساختن یک کسب و کار چند میلیارد دلاری باشد.
داستان موفقیت:
- شاپیفای: بنیانگذاران شاپیفای، در زمان راهاندازی فروشگاه اینترنتی اسنوبرد، با مشکلی اساسی روبرو شدند: فقدان یک سیستم مناسب برای سبد خرید. پس از جستجوی فراوان، تصمیم گرفتند خودشان دست به کار شوند و با استفاده از چارچوب روبی آن ریلز، یک راه حل اختصاصی طراحی کنند. این راه حل، که ابتدا برای نیاز شخصی آنها طراحی شده بود، به سرعت محبوبیت پیدا کرد و به یک پلتفرم تجارت الکترونیکی قدرتمند تبدیل شد. شاپیفای با تکیه بر درآمد حاصل از فروش، به مدت شش سال به طور مستقل به فعالیت خود ادامه داد و در نهایت، با جذب سرمایه از سرمایهگذاران خطرپذیر و عرضه اولیه سهام، به یک شرکت با ارزش میلیاردها دلار تبدیل شد.
- پرداختهای برینتری: انتقال امن پول در فضای آنلاین، همواره یکی از چالشهای اصلی بوده است. برینتری با ارائه یک راه حل فناورانه و کارآمد، به عنوان یک واسط امن برای انجام تراکنشهای آنلاین، این مشکل را حل کرد. این شرکت با تکیه بر درآمد حاصل از تراکنشها، به مدت چهار سال به فعالیت خود ادامه داد و سپس، با جذب سرمایه و در نهایت، فروش به یک شرکت بزرگتر، به موفقیت چشمگیری دست یافت.
این دو مثال نشان میدهند که چگونه میتوان با شناسایی یک مشکل قدیمی و ارائه یک راه حل نوآورانه، یک کسب و کار موفق و پررونق ایجاد کرد. در واقع، کلید موفقیت در این است که نیازهای واقعی بازار را شناسایی کرده و با استفاده از فناوریهای نوین، به آنها پاسخ دهیم.
آنچه خود نیاز داری را رفع کن.
بسیاری از کارآفرینان وقت خود را با بازی کردن نقش مدیرعامل هدر میدهند، یعنی به طراحی استراتژی و ترسیم نمودار سازمانی رویایی برای آنچه کسبوکارشان ممکن است بشود، میپردازند. بهترین بنیانگذاران از رویاپردازی دوری میکنند و بر آنچه میتوانند فقط با استفاده از منابع در دسترس خود انجام دهند، تمرکز میکنند.
- سیمپلیسیف (SimpliSafe): مردم ایده تلاش برای راهاندازی یک کسبوکار سختافزاری با سرمایه شخصی را مسخره میکنند، اما چاد لورانس از سیمپلیسیف این کار را انجام داد. او مبلغ کمی از دوستان و خانواده جمعآوری کرد و سپس هشت سال را صرف ساختن یک کسبوکار امنیتی خودنصب کرد، و برای صرفهجویی در هزینه، اولین نمونههای اولیه را خودش لحیم کرد. هشت سال بعد، این کسبوکار صدها هزار مشتری، صدها میلیون درآمد و 57 میلیون دلار سرمایه خطرپذیر از سکویا (Sequoia) دارد.
- ایپسی (Ipsy): بیرچباکس (Birchbox) ایده ارسال جعبههای نمونه لوازم آرایشی به مشتریان بالقوه را پیشگام کرد، اما میشل فان (Michelle Phan)، ستاره یوتیوب، از شهرت آنلاین خود - بیش از 8 میلیون مشترک یوتیوب - برای تبدیل آن به یک پدیده استفاده کرد. مخاطبان و روابط او با برندهای لوازم آرایشی به او اجازه داد یک استارتاپ جعبه اشتراک بسازد که قبل از جمعآوری 100 میلیون دلار سرمایه خطرپذیر، 150 میلیون دلار درآمد ایجاد کرد.
- شاتراستاک (ShutterStock): جان اورینگر (Jon Oringer) یک توسعهدهنده نرمافزار حرفهای و یک عکاس آماتور بود. او این مجموعه مهارتها را ترکیب کرد و از 30000 عکس از کتابخانه عکس شخصی خود برای شروع یک سرویس عکس استوک استفاده کرد که در حال حاضر 2 میلیارد دلار ارزش دارد. کارایی سرمایه او نتیجه داد و در نهایت او را به یک میلیاردر خودساخته واقعی تبدیل کرد.
- کوییزلت (Quizlet): اگرچه کوییزلت به هیچ وجه بزرگترین کسبوکار در این فهرست نیست، اما قابل توجه است که توسط یک نوجوان باهوش 15 ساله تأسیس شد که میخواست در امتحان نهایی زبان فرانسوی خود نمره عالی کسب کند. زمانی که کوییزلت در سال 2012 یک دور سرمایه سری A را جمعآوری کرد، یک مدیرعامل 22 ساله، 40 میلیون کاربر داشت و در بین 50 وبسایت برتر ایالات متحده قرار داشت.
- اسکایاسکنر (Skyscanner): این شرکت به عنوان یک صفحه گسترده سفارشی برای کمک به بنیانگذارش در یافتن بهترین قیمتهای پرواز شروع به کار کرد و از آن زمان به شرکت فناوری پیشرو ادینبورگ با بیش از 500 کارمند تبدیل شده است. این شرکت در سال 2001 با قدرت خود شروع به کار کرد، در سال 2007، 6 میلیون دلار و در سال 2016، پانزده سال پس از راهاندازی، 192 میلیون دلار سرمایه جمعآوری کرد.
پول همه یک رنگ است
تأمین مالی همیشه به صورت میلیونها دلار در یک زمان اتفاق نمیافتد. بنیانگذاران میتوانند پول را از طریق کمکهای بلاعوض، مراکز رشد، سرمایهگذاران فرشته یا حتی پیشفروش جمعآوری کنند. زیرکترین کارآفرینان مدل کسبوکار خود را طوری طراحی میکنند که قبل از تحویل محصول، پرداخت را دریافت کنند و مشتریان را به منبع سرمایه رشد تبدیل کنند.
- کولمینیاورنات (CoolMiniOrNot): کولمینیاورنات به عنوان یک وبسایت شروع به کار کرد که در آن علاقهمندان میتوانستند توانایی خود را در رنگآمیزی فیگورهای "سیاهچالها و اژدهایان" به نمایش بگذارند. در نهایت، بنیانگذاران سایت تصمیم گرفتند بازیهای خود را طراحی و توزیع کنند و از کیکاستارتر (Kickstarter) به عنوان یک کانال استفاده کردند. آنها 21 کمپین کیکاستارتر را اجرا کردهاند که 20,644,352 میلیون دلار بودجه غیر رقیقکننده جمعآوری کرده است. بازی شروع شد.
- وایرکاتِر (The Wirecutter): چه کسی میگوید وبلاگنویسی پولی ندارد؟ وایرکاتِر که توسط یک سردبیر سابق گیزمودو (Gizmodo) تأسیس شد، وعده بررسیهای کاملتر و منصفانهتر را داد، آن را با فید وابسته آمازون جفت کرد و این استارتاپ خود تامین شده در نهایت با خروج 30 میلیون دلاری پاداش گرفت.
فروش فروش فروش
بهترین منبع سرمایه اغلب مشتری است و فروش دو مزیت دارد. اول اینکه، بلافاصله زنگ صندوق پول را به صدا در میآورید. دوم اینکه، به سرعت میفهمید چه چیزی برای مشتریان جذاب است و میتوانید از این بینشها برای اصلاح پیشنهادات خود استفاده کنید.
- آرایکسبار (RXBar): وقتی یکی از کارآفرینان پشت آرایکسبار برنامه تجاری بلندپروازانه خود را با پدرش در میان گذاشت، پدر به پسر بنیانگذار خود گفت که از تئوریپردازی دست بردارد و شروع به تلاش عملی کند: "باید دهانت را ببندی و 1000 بار بفروشی." این توصیه، به همراه 10 هزار دلار پسانداز، ثابت کرد که 600 میلیون دلار ارزش دارد، زیرا کلوگز (Kellogg's) در نهایت این استارتاپ را بلعید.
- سنتسی (Scentsy): برندهای دیجیتالی بومی (DNVBs) مد روز هستند، اما برای افزایش درآمد بیش از حد به ویدیوهای راهاندازی جذاب و تبلیغات فیسبوک وابسته هستند. سنتسی وقتی توانایی خرید تبلیغات را نداشت، شمعها را در بازارهای مبادله میفروخت. این کار پر زرق و برق نبود، اما به بنیانگذاران درک محکمی از پیامهایی که برای خریداران جذاب بود، داد - اکنون آنها بیش از 545 میلیون دلار در سال درآمد دارند.
- لوتکریت (LootCrate): لوتکریت قبل از جذب سرمایه نهادی، بیش از 600 هزار مشتری داشت که بستههای نمونه فرهنگ پاپ آنها را میخریدند و 100 میلیون دلار درآمد داشت. بخشی از دلیل کارآمدی آنها این بود که شرکت از اولین آخر هفته وجود خود، از مشتریان هزینه دریافت کرد.
- کلاویو (Klaviyo): بنیانگذاران کلاویو توافق کردند که اولین استخدام خود را تا زمانی که 1 میلیون دلار درآمد سالانه تکرارپذیر (ARR) داشته باشند، به تعویق بیندازند. به لطف طراحی محصول هوشمندانه و تلاش فروش بیوقفه، پلتفرم بازاریابی ایمیلی نوظهور به سرعت از این عدد عبور کرد، اما به مدت سه سال از جذب سرمایه خودداری کرد.
- اسپنکس (Spanx): سارا بلکلی (Sara Blakely)، داور شارک تنک (Shark Tank)، مشهورترین بنیانگذار در این فهرست است که یک سرمایهگذاری 5000 دلاری را به یک لباس مورد تایید اپرا تبدیل کرد که سالانه 400 میلیون دلار درآمد ایجاد میکند. حس مد او برایش طرفدارانی به ارمغان آورد، اما قدردانی دقیق او از اصول کارایی سرمایه، بلکلی را به یک میلیاردر تبدیل کرد.
- تافت اند نیدل (Tuft and Needle): با وجود مواجهه با رقیبی که 3,994,900 درصد سرمایه بیشتری جذب کرد، این استارتاپ تشک توانسته است با استفاده از سود و تنها 6000 دلار سرمایه اولیه، به فروش بیش از 100 میلیون دلار برسد.
- گرامرلی (Grammarly): غلطیابها بیش از یک دهه است که با ورد و گوگل داکس همراه شدهاند، اما گرامرلی پیشرفتهای کافی ایجاد کرد که میتوانست از بیش از 800 دانشگاه و صدها هزار نویسنده هزینه ماهانه برای رهایی از اشتباهات گرامری دریافت کند. پس از نزدیک به ده سال شناسایی غلطهای املایی، این شرکت 110 میلیون دلار سرمایه سری A دریافت کرد.
بودجه بازاریابی را به دقت مدیریت کنید
بازاریابان استارتاپ ممکن است نخواهند وقت خود را با بازاریابی برند غیرقابل اندازهگیری تلف کنند. کارآفرینان کارآمد به کمپینهایی نیاز دارند که افزایشی و فوری باشند.
- باچرباکس (ButcherBox): در دنیایی که شرکتهای کیت غذای جعبهای در بازار عمومی با مشکل مواجه هستند، باچرباکس، ارائهدهنده پیشرو تجارت الکترونیک گوشت گاو تغذیه شده با علف، با پرهیز از کانالهای تبلیغاتی گرانقیمت و ایجاد روابط مداوم و سرمایهبرِ کارآمد با اینفلوئنسرها، شکوفا شده و تا یک میلیون دلار در هفته درآمد کسب میکند.
- کارتز اگینست هیومنیتی (Cards Against Humanity): تیم کارتز اگینست هیومنیتی با تنها 15,700 دلار بودجه از کیکاستارتر، کسبوکاری را ساخت که در سال اول بیش از 12 میلیون دلار درآمد ناخالص داشت. آنها همچنین برند خود را با مجموعهای از شیرینکاریهای بازاریابی زیرکانه حفظ کردهاند، از جمله فروش کود گاو، تکه تکه کردن یک پیکاسو، کندن یک گودال بزرگ که نشاندهنده ملال پس از ترامپ در آمریکا بود، سپس فروش کیفهای "فرار از حشرات" ترامپ و صرفاً درخواست پول. اجرای این تبلیغات ارزان نیست، اما آنها به اندازه کافی پول به دست میآورند تا هزینهها را جبران کنند و در عین حال مقدار نامتناسبی رسانه رایگان به دست آورند.
- گوفاندمی (GoFundMe): بازاریابی ویروسی زمانی که به یک مدل کسبوکار اضافه میشود، به درستی رد میشود، اما زمانی که به درستی در یک محصول ادغام شود، میتواند یک محرک قدرتمند باشد. همراه با بهینهسازی نرخ تبدیل فوقالعاده کارآمد، میتواند شکستناپذیر باشد. بنیانگذاران گوفاندمی توانستند از این نیروهای دوقلو برای راهاندازی یک کسبوکار استفاده کنند تا جایی که ارزش آن حدود 600 میلیون دلار تخمین زده شد.
راندمان برتر از سرمایه: راز موفقیت استارتاپهای کارآمد
استارتاپها اغلب با میزان پولی که جمعآوری کردهاند سنجیده میشوند، اما مهمتر این است که در نظر بگیریم چگونه آن را خرج میکنند. بهترین کارآفرینان کسبوکارهای خود را حول یک فناوری یا مدل کسبوکار جهتدهی میکنند که ذاتاً در تکثیر سرمایه مؤثرتر است.
- پینتنایت (PaintNite): ایده ترکیب مونه (Monet) و مرلو (Merlot) جدید نیست، اما بنیانگذاران پینتنایت میخواستند این مدل را مقرونبهصرفهتر کنند. در حالی که رقبای آنها به یک مدل فروش حق امتیاز آهسته و گرانقیمت متکی بودند، پینتنایت مربیان هنر را با بارهای موجود که میخواستند در روزهای هفته شراب بفروشند، جفت کرد و کسبوکاری را ایجاد کرد که سال قبل از جذب سرمایه خطرپذیر، 30 میلیون دلار درآمد داشت.
- تافمادر (Tough Mudder): ویل دین (Will Dean)، کارآفرین دو و میدانی، 7000 دلار پسانداز را به شرکتی با بیش از 100 میلیون دلار درآمد سالانه تبدیل کرد. راز کار، پیشفروش ثبتنام مسابقات و سپس استفاده از آن وجوه به عنوان سرمایه در گردش برای ساخت مسیرهای مانع برقدار بود که تافمادر را به یک پدیده جهانی تبدیل کرد.
ایجاد یک جامعه
فناوری مهم است و مدلهای کسبوکار اهمیت دارند، اما گردآوری گروهی از کاربران پرشور میتواند خندقی ایجاد کند که از هر دوی آنها قدرتمندتر باشد.
- 37 سیگنالز/بیسکمپ (37 Signals/Basecamp): سازنده ابزار مدیریت پروژه، درآمد خود را فاش نمیکند، اما جیسون فرید (Jason Fried)، بنیانگذار، گفته است که این شرکت "دهها میلیون سود سالانه" ایجاد میکند. آنها همچنین یکی از اولین صداها در دفاع از کارایی سرمایه بودند و مجموعه "خودساخته، سودآور و مفتخر" آنها برای هر کسی که به دنبال نکاتی در مورد نحوه خرج کردن عاقلانه هر دلار است، خواندنی ضروری است.
- موجانگ (Mojang): سازندگان ماینکرافت (Minecraft) هرگز سرمایه خطرپذیر جذب نکردند، فقط 50 کارمند داشتند و قبل از فروش به مایکروسافت، نزدیک به یک میلیارد دلار سود کسب کردند. این استودیوی سوئدی هرگز درگیر مدهای زودگذر مانند اسپم اجتماعی الهام گرفته از زینگا (Zynga) و ریزتراکنشهای غارتگرانه نشد. ماینکرافت با دریافت هزینه ثابت از کاربران رشد کرد و منجر به خرید 2.5 میلیارد دلاری شد.
- بیهنس (Behance): اسکات بلسکی (Scott Belsky) جامعه خلاقانه بیهنس را به مدت پنج سال با سرمایه شخصی اداره کرد قبل از اینکه 6.5 میلیون دلار از یونیون اسکوئر ونچرز (Union Square Ventures) جذب کند و در نهایت به مبلغ 150 میلیون دلار خریداری شود